همدلی باهم
27 مرداد 1402 توسط فاطمه عبدالهي
مدرسه میرفتم دفتر کتابمونو جا میذاشتم معلم میگفت حواست باشه خودتو جا نذاری! و ما می خندیدیم!
فک می کردیم نمیشه کسی خودش رو جا بذاره
الان که خیر سرمون بزرگ شدیم و بارها و بارها تیکه هایی از خودمونو جا گذاشتیم
تو یک کافه، یک کوچه، خیابون، پارک، تو یه خاطره، تو یه خاطره…
به تعبیر رفیق شاعرم:
….در نزن
رفته ام از خویش
کسی منزل نیست.